دگر به کار تو ام قدرت مداخله نیست
که با نبرد تو ام زهره ی مقابله نیست
حریف تیغ جدال تو نیستم لیکن
چو بگذریم ز هم حاجت مجادله نیست
زیان و سود به سودائیانت ارزانی
تو سرگران که دلم ول کن معامله نیست
اگر موافق مایی بیا وگرنه برو
که بیش از این دگرم حال صبر و حوصله نیست
کنون که حرف حسابیت دخل و خرج نکرد
بزن ز جمع به تفریق این که مسئله نیست
به جبر مسئله ی دوستی نگردد حل
تعادل طرفین اندر این معامله نیست
برای خاله توان ناز و غمزه کرد، عمو!
کسی که هست رفیق تو دایه و لــله نیست!
چو دام زلف تو بگسست دام دیگر هست
به گردن دل دیوانه قحط سلسله نیست
هزارها چو تو هستند و نیست در همه شهر
محله ای که غزالش به گله و یله نیست
منم که مادر گیتی ز بعد زادن من
هنوز از پدر پیر چرخ حامله نیست
من اهل شیوه نیم ور شوم به حمدالله
که قحط جیفه لگوری و جوجه خوشگله نیست
هزار فاصله معنویست ور نه مرا
ز خانه تا دم دوبخانه فاصله نیست
اگر جهان همه خوشگل نه کار من مشکل
چرا که چشم و دلم چون تو هرزه و دله نیست
تویی که مهر دو صد کس به سینه دادی جای
کثیف تر ز درون تو هیچ مزبله نیست
کنون که با دگرانی ز من چه می خواهی؟
شریک دزد که دیگر رفیق قافله نیست!
رقیب گر همه خویشت بود ز خویش بران
که گرگ گر همه بره است محرم گله نیست
غلام عصمت آن ترش روی شیرینم
که بر سرش ز مگس شور جوش و غلغله نیست
گر از صراحت این لهجه ات ملال آید
ز خوی خود گله کن کز منت حق گله نیست
تو ذوق کعبه چه دانی که از مغیلانت
چو من به راه طلب پای پر ز آبله نیست
بهار می رسد ای دل گمان کنم که امسال
به سقف کلبه ما آشیان چلچله نیست
ببین به نظم بلند من و جوابم ده
که جز جواب مرا از تو خواهش صله نیست

نظرات شما عزیزان: